همیشه از حرمت، بوی سیب می آید صدای بال ملائک، عجیب می آید! سلام! ضامن آهو، دل شکسته من به پای بوس نگاهت، غریب می آید نگاه زخمیِ تو، تا بقیع بارانی است مگر ز سمت مدینه، طبیب می آید؟!.. به پای درد دلت، ای غریبه تنها علی(ع) ز سمت نجف، عنقریب می آید طلای گنبد تو، وعده گاه کفترهاست. کبوتر دل من، بی شکیب می آید برات گشته به قلبم مُراد خواهی داد چرا که ناله «امّن یُجیب» می آید. "خدیجه پنجی"
آهو از کجا فهمید باید از تو یاری خواست؟ از پناه تو باید سایه ای بهاری خواست؟ آهو از کجا فهمید با تو می شود آرام؟ با نگاه تو آهو پیش پای تو شد رام تو به مهربان بودن شهره در زمین بودی مهربان فراوان بود مهربان ترین بودی می دهی نجات از مرگ آهوی فراری را می کنی جدا از او ترس و بیقراری را
بی پناهم خسته ام ، تنها ، به دادم می رسی؟ گر چه آهو نیستم اما پر از دلتنگی ام ضامن چشمان آهوها ، به دادم می رسی؟ از کبوترها که می پرسم نشانم می دهند گنبد و گلدسته هایت را ، به دادم می رسی؟ ماهی افتاده بر خاکم لبالب تشنگی پهنه آبی ترین دریا ، به دادم می رسی؟ ماه نورانی شب های سیاه عمر من ماه من ، ای ماه من ، آیا به دادم می رسی؟ من دخیل التماسم را به چشمت بسته ام هشتمین دردانه زهرا ، به دادم می رسی؟ باز هم مشهد ، مسافرها ، هیاهوی حرم یک نفر فریاد زد : آقا به دادم می رسی؟
نشانی مطلب در وبگاه دانشگاه علم و صنعت ایران: http://www.iust.ac.ir/find-1.3665.29696.fa.html برگشت به اصل مطلب