دسته بندی موضوعی مطالب |
جستجوی پیشرفته |
تعداد کل مطالب: 16 |
تعداد کل بازدید های مطالب: 112,532 |
|
|
|

یکشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۲ -
دلنوشته ها
همیشه از حرمت، بوی سیب می آیدصدای بال ملائک، عجیب می آید!سلام! ضامن آهو، دل شکسته منبه پای بوس نگاهت، غریب می آیدنگاه زخمیِ تو، تا بقیع بارانی استمگر ز سمت مدینه، طبیب می آید؟!..به پای درد دلت، ای غریبه تنهاعلی(ع) ز سمت نجف، عنقریب می آیدطلای گنبد تو، وعده گاه کفترهاست.کبوتر دل من، بی شکیب می آیدبرات گشته به قلبم مُراد خواهی دادچرا که ناله «امّن یُجیب» می آید."خدیجه پنجی" آهو از کجا فهمیدباید از تو یاری خواست؟از پناه تو بایدسایه ای بهاری خواست؟آهو از کجا فهمیدبا تو می شود آرام؟با نگاه تو آهوپیش پای تو شد رامتو به مهربان بودنشهره در زمین بودی مهربان فراوان بودمهربان ترین بودی می دهی نجات از مرگآهوی فراری رامی کنی جدا از اوترس و بیقراری را بی پناهم خسته ام ، تنها ، به دادم می رسی؟گر چه آهو نیستم اما پر از دلتنگی امضامن چشمان آهوها ، به دادم می رسی؟از کبوترها که می پرسم نشانم می دهند گنبد و گلدسته هایت را ، به دادم می رسی؟ ماهی افتاده بر خاکم لبالب تشنگی پهنه آبی ترین دریا ، به دادم می رسی؟ماه نورانی شب های سیاه عمر منماه من ، ای ماه من ، آیا به دادم می رسی؟من دخیل التماسم را به چشمت بسته امهشتمین دردانه زهرا ، به دادم می رسی؟باز هم مشهد ، مسافرها ، هیاهوی حرمیک نفر فریاد زد : آقا به دادم می رسی؟
|

یکشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۲ -
کاروان آفتاب و زنجیره طلایی
کاروان آفتاب و زنجیره طلاییکاروان حامل امام رضا(ع) دل تاریخ را میشکافت و میرفت تا با آرام گرفتن در طوس، آینده حرکت تشیع را در عصر ظهور، در سرزمینی ترسیم کند که شیرمردان و شیرزنان آن با پرچمهای خونخواهی و ضرب سکه حماسه و ایثار، به استقبال مهدی آل محمد(ص) بروند.کاروان به نیشابور رسید، در میان جمعیت استقبال کننده، بیست و چهار هزار نفر قلم به دست در انتظار ثبت سخنان امام بودند که ابوزرعه و محمد بن اسلم از حافظان و محدثان احادیث نبوی به نزد امام رفتند و امام را به حق پدرانش سوگند دادند تا رخسار مبارکش را به مردم بنماید و به عنوان تیمن و تبرک حدیثی از پیامبر اکرم(ص) نقل کنند. مَرکب حامل حضرت، از حرکت ایستاد و حضرت که در حلقه نیروهای امنیتی دستگاه مأمون قرار داشت، پرده کجاوه را به کنار زدند؛ جمالشان برای لحظهای چشمان عالم و آدم را نورانی خورشید رخسار خود کرد، اشک شوق از گونهها سرازیر شد و حضرت برای مدتی طولانی در میان گریهها و نالههای محبان اهلبیت(ع) سکوت کردند؛ آنگاه پس از سکوت مردم، بهار از لبان رضای آل محمد(ص) آغاز شد و امام حدیثی را به واسطه پدر بزرگوارش و ائمه قبل نقل کردند که به پیامبر اکرم(ص) و جبرئیل به حقتعالی ختم میشد. حضرت لب به سخن گشودند و فرمودند:«کلمه لا اله الاالله حصنی فمن قالها دخل حصنی و من دخل حصنی امن من عذابی»؛کلمه «لاالهالاالله» دژ من است، هر کس که این کلمه را بگوید در دژ من داخل میشود و از عذاب من در امان میماند.حضرت با بیان سلسله سند روایت در حقیقت مردم را متوجه سلسله نوری کردند که تنها آنان هستند که بشریت را به منبع نور وصل کنند، امام با این جمله، ضمن نام بردن از پدران خود و ائمه اطهار(ع)، پرده از جهانبینی توحیدی خود و پدرانش برداشتند و آنگاه حضرت پرده را فرو افکندند و مرکب حضرت به حرکت افتاد، و هنوز قلمها در دست بود و مُرَکبها از نوک قلمها محو و خشک نشده بود که مَرکب حضرت بار دیگر از حرکت ایستاد و امام بار دیگر پرده را کنار زدند و در ادامه فرمودند: «بشرطها و شروطها و انا من شروطها». حضرت با این بیان تکمیلی خود، مکتب و ایدئولوژی را مورد تأکید قرار دادند که از جهانبینی توحیدی برخواسته بود. ایدئولوژیای که در آن جایگاه امامت چیزی فراتر از آنچه بود که مأمون و تمام غاصبان حق ائمه به آنان مینگریستند. ایدئولوژیای که در آن امام نه فقط یک شخصیت «معنوی و علمی»، بلکه ترسیم کننده همه خطوط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی نیز هست و گستره «ولایت» ائمه معصومین، نه فقط مسجد و مصلی و نه تنها از نیل تا ماوراءالنهر، بلکه همه گیتی است.آن روز حضرت با این کلام کوتاه، نه تنها جهانبینی توحیدی و ایدئولوژی تشیع را به تصویر کشیدند، بلکه بر پیوند ناگسستنی دین از سیاست و حوزه عمل از حوزه علم و معرفت تأکید کردند. آن روز حضرت جایگاه امامت را همان جایگاه نبوت خواندند و خلافت را حق مسلم خود برشمردند. سلسله الذهب : زنجیر طلاییبه حدیثی گفته میشود که تمام راویان آن از امام معصوم (ع) باشند. بدین صورت که امام معصوم مانند موسی بن جعفر (ع) روایتی را از پدر خود امام صادق (ع) نقل کند و او از پدرش تا این که به حضرت علی (ع) یا پیامبر (ص) برسد و گاهی به حدیث قدسی و نقل سخن از خدا میرسد.چون در تمام نقل راویان امامان معصوم(ع) قرار دارند، مانند این است که یک زنجیره طلایی را تشکیل میدهند .
|

شنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۲ -
علم، اخلاق و منش امام
علم امام مأمون که پیوسته شور و اشتیاق مردم نسبت به امام و اعتبار بیهمتای امام را در میان ایشان میدید میخواست تا این قداست و اعتبار را خدشهدار سازد و از جمله کارهایی که برای رسیدن به این هدف انجام داد تشکیل جلسات مناظرهای بین امام و دانشمندان علوم مختلف از سراسر دنیا بود، تا آنها با امام به بحث بپردازند، شاید بتوانند امام را از نظر علمی شکست داده و وجهه علمی امام را زیر سوال ببرند که شرح یکی از این مجالس را میآوریم: "برای یکی از این مناظرات، مأمون فضل بن سهل را امر کرد که اساتید کلام و حکمت را از سراسر دنیا دعوت کند تا با امام به مناظره بنشینند. فضل نیز اسقف اعظم نصاری، بزرگ علمای یهود، روسای صابئین (پیروان حضرت یحیی)، بزرگ موبدان زرتشتیان و دیگر متکلمین وقت را دعوت کرد. مأمون هم آنها را به حضور پذیرفت و از آنها پذیرایی شایانی کرد و به آنان گفت: "دوست دارم که با پسر عموی من (مأمون از نوادگان عباس عموی پیامبر است که ناگزیر پسر عموی امام میباشد.) که از مدینه پیش من آمده مناظره کنید." صبح روز بعد مجلس آراستهای تشکیل داد و مردی را به خدمت حضرت رضا (علیه السلام) فرستاد و حضرت را دعوت کرد. حضرت نیز دعوت او را پذیرفتند و به او فرمودند: "آیا میخواهی بدانی که مأمون کی از این کار خود پشیمان میشود." او گفت: "بلی فدایت شوم." امام فرمودند: "وقتی مأمون دلایل مرا بر رد اهل تورات از خود تورات و بر اهل انجیل از خود انجیل و از اهل زبور از زبورشان و بر صابئین بزبان ایشان و بر آتشپرستان بزبان فارسی و بر رومیان به زبان رومیشان بشنود و ببیند که سخنان تک تک اینان را رد کردم و آنها سخن خود را رها کردند و سخن مرا پذیرفتند آنوقت مأمون میفهمد که توانایی کاری را که میخواهد انجام دهد ندارد و پشیمان میشود و لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم." سپس حضرت به مجلس مأمون تشریف فرما شدند و با ورود حضرت، مأمون ایشان را برای جمع معرفی کرد و سپس گفت: "دوست دارم با ایشان مناظره کنید." حضرت رضا (علیه السلام) نیز با تمامی آنها از کتاب خودشان درباره دین و مذهبشان مباحثه نمودند. سپس امام فرمود: "اگر کسی در میان شما مخالف اسلام است بدون شرم و خجالت سئوال کند." عمران صایی که یکی از متکلمین بود از حضرت سؤالات بسیاری کرد و حضرت تمام سؤالات او را یک به یک پاسخ گفتند و او را قانع نمودند. او پس از شنیدن جواب سؤالات خود از امام، شهادتین را بر زبان جاری کرد و اسلام آورد و با برتری مسلم امام، جلسه به پایان رسید و مردم متفرق شدند. روز بعد حضرت، عمران صایی را به حضور طلبیدند و او را بسیار اکرام کردند و از آن به بعد عمران صایی خود یکی از مبلغین دین مبین اسلام گردید. رجاء ابن ضحاک که از طرف مأمون مامور حرکت دادن امام از مدینه به سوی مرو بود، میگوید: «آن حضرت در هیچ شهری وارد نمیشد مگر اینکه مردم از هر سو به او روی میآوردند و مسائل دینی خود را از امام میپرسیدند. ایشان نیز به آنها پاسخ میگفت و احادیث بسیاری از پیامبر خدا و حضرت علی (علیه السلام) بیان میفرمود. هنگامی که از این سفر بازگشتم نزد مأمون رفتم. او از چگونگی رفتار امام در طول سفر پرسید و من نیز آنچه را در طول سفر از ایشان دیده بودم بازگو کردم. مأمون گفت: "آری، ای پسر ضحاک! ایشان بهترین، داناترین و عابدترین مردم روی زمین است."» اخلاق و منش امام خصوصیات اخلاقی و زهد و تقوای آن حضرت به گونهای بود که حتی دشمنان خویش را نیز شیفته و مجذوب خود کرده بود. با مردم در نهایت ادب تواضع و مهربانی رفتار میکرد و هیچ گاه خود را از مردم جدا نمینمود. یکی از یاران امام میگوید: "هیچ گاه ندیدم که امام رضا (علیه السلام) در سخن بر کسی جفا ورزد و نیز ندیدم که سخن کسی را پیش از تمام شدن قطع کند. هرگز نیازمندی را که میتوانست نیازش را برآورده سازد رد نمیکرد در حضور دیگری پایش را دراز نمیفرمود. هرگز ندیدم به کسی از خدمتکارانش بدگویی کند. خنده او قهقهه نبود بلکه تبسم میفرمود. چون سفره غذا به میان میآمد، همه افراد خانه حتی دربان و مهتر را نیز بر سر سفره خویش مینشاند و آنان همراه با امام غذا میخوردند. شبها کم میخوابید و بسیاری از شبها را به عبادت میگذراند. بسیار روزه میگرفت و روزه سه روز در ماه را ترک نمیکرد. کار خیر و انفاق پنهان بسیار داشت. بیشتر در شبهای تاریک، مخفیانه به فقرا کمک میکرد. یکی دیگر از یاران ایشان میگوید: "فرش آن حضرت در تابستان حصیر و در زمستان پلاسی بود. لباس او در خانه درشت و خشن بود، اما هنگامی که در مجالس عمومی شرکت میکرد، خود را میآراست (لباسهای خوب و متعارف میپوشید) شبی امام میهمان داشت، در میان صحبت چراغ ایرادی پیدا کرد، میهمان امام دست پیش آورد تا چراغ را درست کند، اما امام نگذاشت و خود این کار را انجام داد و فرمود: "ما گروهی هستیم که میهمانان خود را به کار نمیگیریم." شخصی به امام عرض کرد: "به خدا سوگند هیچکس در روی زمین از جهت برتری و شرافت اجداد، به شما نمیرسد." امام فرمودند:" تقوی به آنان شرافت داد و اطاعت پروردگار، آنان را بزرگوار ساخت." مردی از اهالی بلخ میگوید: "در سفر خراسان با امام رضا (علیه السلام) همراه بودم. روزی سفره گسترده بودند و امام همه خدمتگزاران حتی سیاهان را بر آن سفره نشاند تا همراه ایشان غذا بخورند. من به امام عرض کردم: "فدایت شوم بهتر است اینان بر سفرهای جداگانه بنشینند." امام فرمود: "ساکت باش، پروردگار همه یکی است. پدر و مادر همه یکی است و پاداش هم به اعمال است." یاسر، خادم حضرت میگوید: «امام رضا (علیه السلام) به ما فرموده بود: "اگر بالای سرتان ایستادم (و شما را برای کاری طلبیدم) و شما مشغول غذا خوردن بودید بر نخیزید تا غذایتان تمام شود. به همین جهت بسیار اتفاق میافتاد که امام ما را صدا میکرد و در پاسخ او میگفتند: "به غذا خوردن مشغولند." و آن گرامی میفرمود: "بگذارید غذایشان تمام شود."» یکبار غریبی خدمت امام رسید و سلام کرد و گفت: "من از دوستداران شما و پدران و اجدادتان هستم. از حج بازگشتهام و خرجی راه را تمام کردهام اگر مایلید مبلغی به من مرحمت کنید تا خود را به وطنم برسانم و در آنجا معادل همان مبلغ را صدقه خواهم داد زیرا من در شهر خویش فقیر نیستم و اینک در سفر نیازمند ماندهام." امام برخاست و به اطاقی دیگر رفت و از پشت در دست خویش را بیرون آورد و فرمود: "این دویست دینار را بگیر و توشه راه کن و لازم نیست که از جانب من معادل آن صدقه دهی." آن شخص نیز دینارها را گرفت و رفت. از امام پرسیدند: "چرا چنین کردید که شما را هنگام گرفتن دینارها نبیند؟" فرمود: "تا شرمندگی نیاز و سوال را در او نبینم." امامان معصوم و گرامی ما در تربیت پیروان و راهنمایی ایشان تنها به گفتار اکتفا نمیکردند و در مورد اعمال آنان توجه و مراقبت ویژه ای مبذول میداشتند. یکی از یاران امام رضا (علیه السلام) میگوید: «روزی همراه امام به خانه ایشان رفتم. غلامان حضرت مشغول بنایی بودند. امام در میان آنها غریبهای دید و پرسید: "این کیست؟" عرض کردند: "به ما کمک میکند و به او دستمزدی خواهیم داد." امام فرمود: "مزدش را تعیین کردهاید؟" گفتند: "نه هر چه بدهیم میپذیرد." امام برآشفت و به من فرمود: "من بارها به اینها گفتهام که هیچکس را نیاورید مگر آنکه قبلا مزدش را تعیین کنید و قرارداد ببندید. کسی که بدون قرارداد و تعیین مزد، کاری انجام میدهد، اگر سه برابر مزدش را بدهی باز گمان میکند مزدش را کم دادهای ولی اگر قرارداد ببندی و به مقدار معین شده بپردازی از تو خشنود خواهد بود که طبق قرار عمل کردهای و در این صورت اگر بیش از مقدار تعیین شده چیزی به او بدهی، هر چند کم و ناچیز باشد؛ میفهمد که بیشتر پرداختهای و سپاسگزار خواهد بود."» خادم حضرت میگوید: «روزی خدمتکاران میوهای میخوردند. آنها میوه را به تمامی نخورده و باقی آنرا دور ریختند. حضرت رضا (علیه السلام) به آنها فرمود: "سبحان الله اگر شما از آن بینیاز هستید، آنرا به کسانی که بدان نیازمندند بدهید."»
|

شنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۲ -
تولد وزندگی امام
نام ، لقب و کنیه امام: نام مبارک ایشان علی و کنیه آن حضرت ابوالحسن و مشهورترین لقب ایشان "رضا" به معنای "خشنودی" میباشد. امام محمد تقی (علیه السلام) امام نهم و فرزند ایشان سبب نامیده شدن آن حضرت به این لقب را اینگونه نقل میفرمایند: "خداوند او را رضا لقب نهاد زیرا خداوند در آسمان و رسول خدا و ائمه اطهار در زمین از او خشنود بودهاند و ایشان را برای امامت پسندیدهاند و همینطور (به خاطر خلق و خوی نیکوی امام) هم دوستان و نزدیکان و هم دشمنان از ایشان راضی و خشنود بودند." یکی از القاب مشهور حضرت "عالم آل محمد" است. این لقب نشانگر ظهور علم و دانش ایشان میباشد. جلسات مناظره متعددی که امام با دانشمندان بزرگ عصر خویش، بویژه علمای ادیان مختلف انجام داد و در همه آنها با سربلندی تمام بیرون آمد دلیل کوچکی بر این سخن است، که قسمتی از این مناظرات در بخش "جنبه علمی امام" آمده است. این توانایی و برتری امام، در تسلط بر علوم یکی از دلایل امامت ایشان میباشد و با تأمل در سخنان امام در این مناظرات، کاملاً این مطلب روشن میگردد که این علوم جز از یک منبع وابسته به الهام و وحی نمیتواند سرچشمه گرفته باشد. پدر و مادر امام: پدر بزرگوار ایشان امام موسی کاظم (علیه السلام) پیشوای هفتم شیعیان بودند که در سال 183 ﻫ.ق. به دست هارون عباسی به شهادت رسیدند و مادر گرامیشان "نجمه" نام داشت. تولد امام: حضرت رضا (علیه السلام) در یازدهم ذیقعدﺓ الحرام سال 148 هجری در مدینه منوره دیده به جهان گشودند. از قول مادر ایشان نقل شده است که: "هنگامیکه به حضرتش حامله شدم به هیچ وجه ثقل حمل را در خود حس نمیکردم و وقتی به خواب میرفتم، صدای تسبیح و تمجید حق تعالی و ذکر "لاالهالاالله" را از شکم خود میشنیدم، اما چون بیدار میشدم دیگر صدایی بگوش نمیرسید. هنگامیکه وضع حمل انجام شد، نوزاد دو دستش را به زمین نهاد و سرش را به سوی آسمان بلند کرد و لبانش را تکان میداد؛ گویی چیزی میگفت."(2) نظیر این واقعه، هنگام تولد دیگر ائمه و بعضی از پیامبران الهی نیز نقل شده است، از جمله حضرت عیسی که به اراده الهی در اوان تولد، در گهواره لب به سخن گشوده و با مردم سخن گفتند که شرح این ماجرا در قرآن کریم آمده است.(3) زندگی امام در مدینه: حضرت رضا (علیه السلام) تا قبل از هجرت به مرو در مدینه زادگاهشان، ساکن بودند و در آنجا در جوار مدفن پاک رسول خدا و اجداد طاهرینشان به هدایت مردم و تبیین معارف دینی و سیره نبوی میپرداختند. مردم مدینه نیز بسیار امام را دوست میداشتند و به ایشان همچون پدری مهربان مینگریستند. تا قبل از این سفر، با اینکه امام بیشتر سالهای عمرش را در مدینه گذرانده بود، اما در سراسر مملکت اسلامی پیروان بسیاری داشت که گوش به فرمان اوامر امام بودند. امام در گفتگویی که با مأمون درباره ولایت عهدی داشتند، در این باره این گونه میفرمایند: "همانا ولایت عهدی هیچ امتیازی را بر من نیفزود. هنگامی که من در مدینه بودم فرمان من در شرق و غرب نافذ بود و اگر از کوچههای شهر مدینه عبور میکردم، عزیرتر از من کسی نبود. مردم پیوسته حاجاتشان را نزد من میآوردند و کسی نبود که بتوانم نیاز او را برآورده سازم مگر اینکه این کار را انجام میدادم و مردم به چشم عزیز و بزرگ خویش، به من مینگریستند."
|

شنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۲ -
اوضاع سیاسی در زمان امام هشتم
اوضاع سیاسی مدت امامت امام هشتم در حدود بیست سال بود که میتوان آن را به سه بخش جداگانه تقسیم کرد: ده سال اول امامت آن حضرت، که همزمان بود با زمامداری هارون. 1- پنج سال بعد از آن که مقارن با خلافت امین بود. 2- پنج سال آخر امامت آن بزرگوار که مصادف با خلافت مأمون و تسلط او بر قلمرو اسلامی آن روز بود. مدتی از روزگار زندگانی امام رضا (علیه السلام) همزمان با خلافت هارون الرشید بود. در این زمان است که مصیبت دردناک شهادت پدر بزرگوارشان و دیگر مصیبتهای اسفبار برای علویان (سادات و نوادگان امیرالمؤمنین) واقع شده است. در آن زمان کوششهای فراوانی در تحریک هارون برای کشتن امام رضا (علیه السلام) میشد تا آنجا که در نهایت هارون تصمیم بر قتل امام گرفت؛ اما فرصت نیافت نقشه خود را عملی کند. بعد از وفات هارون فرزندش امین به خلافت رسید. در این زمان به علت مرگ هارون ضعف و تزلزل بر حکومت سایه افکنده بود و این تزلزل و غرق بودن امین در فساد و تباهی باعث شده بود که او و دستگاه حکومت، از توجه به سوی امام و پیگیری امر ایشان بازمانند. از این رو میتوانیم این دوره را در زندگی امام دوران آرامش بنامیم. اما سرانجام مأمون عباسی توانست برادر خود امین را شکست داده و او را به قتل برساند و لباس قدرت را به تن نماید و توانسته بود با سرکوب شورشیان فرمان خود را در اطراف و اکناف مملکت اسلامی جاری کند. وی حکومت ایالت عراق را به یکی از عمال خویش واگذار کرده بود و خود در مرو اقامت گزید و فضل بن سهل را که مردی بسیار سیاستمدار بود، وزیر و مشاور خویش قرار داد. اما خطری که حکومت او را تهدید میکرد علویان بودند که بعد از قرنی تحمل شکنجه و قتل و غارت، اکنون با استفاد ه از فرصت دو دستگی در خلافت، هر یک به عناوین مختلف در خفا و آشکار عَلم مخالفت با مأمون را برافراشته و خواهان براندازی حکومت عباسی بودند؛ به علاوه آنان در جلب توجه افکار عمومی مسلمین به سوی خود، و کسب حمایت آنها موفق گردیده بودند و دلیل آشکار بر این مدعا این است که هر جا علویان بر ضد حکومت عباسیان قیام و شورش میکردند، انبوه مردم از هر طبقه دعوت آنان را اجابت کرده و به یاری آنها بر میخواستند و این، بر اثر ستمها و نارواییها و انواع شکنجههای دردناکی بود که مردم و بخصوص علویان از دستگاه حکومت عباسی دیده بودند. از این رو مأمون درصدد بر آمده بود تا موجبات برخورد با علویان را برطرف کند. بویژه که او تصمیم داشت تشنجات و بحرانهایی را که موجب ضعف حکومت او شده بود از میان بردارد و برای استقرار پایههای قدرت خود، محیط را امن و آرام سازد. لذا با مشورت وزیر خود فضل بن سهل تصمیم گرفت تا دست به خدعهای بزند. او تصمیم گرفت تا خلافت را به امام پیشنهاد دهد و خود از خلافت به نفع امام کنارهگیری کند، زیرا حساب میکرد نتیجه از دو حال بیرون نیست، یا امام میپذیرد و یا نمیپذیرد و در هر دو حال برای خود او و خلافت عباسیان، پیروزی است. زیرا اگر بپذیرد ناگزیر، بنابر شرطی که مأمون قرار میداد ولایت عهدی آن حضرت را خواهد داشت و همین امر مشروعیت خلافت او را پس از امام نزد تمامی گروهها و فرقههای مسلمانان تضمین میکرد. بدیهی است برای مأمون آسان بود در مقام ولایتعهدی بدون این که کسی آگاه شود، امام را از میان بردارد تا حکومت به صورت شرعی و قانونی به او بازگردد. در این صورت علویان با خشنودی به حکومت مینگریستند و شیعیان خلافت او را شرعی تلقی میکردند و او را به عنوان جانشین امام میپذیرفتند. از طرف دیگر چون مردم حکومت را مورد تایید امام میدانستند لذا قیامهایی که بر ضد حکومت میشد جاذبه و مشروعیت خود را از دست میداد. او میاندیشید اگر امام خلافت را نپذیرد ایشان را به اجبار ولیعهد خود میکند که در اینصورت بازهم خلافت و حکومت او در میان مردم و شیعیان توجیه میگردد و دیگر اعتراضات و شورشهایی که به بهانه غصب خلافت و ستم، توسط عباسیان انجام میگرفت دلیل و توجیه خود را از دست میداد و با استقبال مردم و دوستداران امام مواجه نمیشد. از طرفی او میتوانست امام را نزد خود ساکن کند و از نزدیک مراقب رفتار امام و پیروانش باشد و هر حرکتی از سوی امام و شیعیان ایشان را سرکوب کند. همچنین او گمان میکرد که از طرف دیگر شیعیان و پیروان امام، ایشان را به خاطر نپذیرفتن خلافت در معرض سئوال و انتقاد قرار خواهند داد و امام جایگاه خود را در میان دوستدارانش از دست میدهد.
|
شنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۲ -
کلام امام رضا
مختصری از کلمات حکمتآمیز امام رضا (ع) امام فرمودند: "دوست هر کس عقل اوست و دشمن هر کس جهل و نادانی و حماقت است." امام فرمودند: "علم و دانش همانند گنجی میماند که کلید آن سؤال است، پس بپرسید. خداوند شما را رحمت کند زیرا در این امر چهار طایفه دارای اجر میباشند: سؤال کننده ، آموزنده، شنونده ، پاسخ دهنده." امام فرمودند: "مهرورزی و دوستی با مردم نصف عقل است." امام فرمودند: "چیزی نیست که چشمانت آنرا بنگرد مگر آنکه در آن پند و اندرزی است." امام فرمودند: "نظافت و پاکیزگی از اخلاق پیامبران است."
|

یکشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۲ -
کلام امام صادق(ع)
امام صادق (علیه السلام) : گفتار و سخنان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و ما ائمه (علیه السلام) را به نوجوانان خود بیاموزید و در انجام این وظیفه تربیتی تسریع کنید پیش از آنکه مخالفین گمراه بر شما در این امر پیشی گیرند و سخنان نادرست خوش را در ضمیر پاک کودکان و نوجوانان شما جای دهند و گمراهشان سازند. فروع کافی جلد 4 صفحه 47امام صادق (علیه السلام) : همانا آنانکه به برادران خود حسد می برند از من نیستند و من از آنها نیستم به خدا سوگند اگر یکی از شماها به مومنی در باره مسئله ای حسادت نماید سپس به خاطر این کارش به اندازه همه زمین طلا به خدا تقدیم کند تا از او بگذرد خداوند او را با همه آن طلاها داخل دوزخ نماید. تحف العقول صفحه 321امام صادق (علیه السلام) : کسی که مومنی را ناراحت کند پس دنیا را به او بدهد کفاره گناهش نمی شود و از این بابت اجری هم نصیبش نمیشود. مستدرک الوسائل جلد 2 صفحه 102 امام صادق (علیه السلام) : روز قیامت منادی صدا میکند : کجایند کسانی که دوستان مرا اذیت میکردند ؟ پس عده ای بلند میشوند که صورتهایشان گوشت ندارد گفته میشود اینها کسانی بودند که در دنیا مومنین را اذیت میکردند و آنان را به خاطر دینشان به زحمت می انداختند سپس امر میشود که آنها را به جهنم افکنند. بحارالانوار جلد 72 صفحه 149 امام صادق (علیه السلام) : سه چیز اند که در هرکه باشند ایمانش کامل است : 1. کسی که چون خشم نماید این امر او را از حق خارج نسازد 2. و چون از چیزی خوشنود گردد این شادی او را به گناه نکشاند 3. و کسی چون به قدرت رسید گذشت و بخشش نماید. تحف العقول صفحه 339امام صادق (علیه السلام) : کسی از شما به حقیقت ایمان نمی رسد تا اینکه بیگانه ترین مردم از خود را به خاطر ایمان داشتن به خدا و عمل به دستوراتش دوست بدارد و نزدیک ترین مردم را به خود از نظر نسبت خانوادگی به خاطر دشمنی او با دستورات خدا دشمن بدارد. تحف العقول صفحه 388امام صادق (علیه السلام) : احسان به مردم به کمال نمیرسد جز با سه خصلت : 1- شتاب نمودن در آن 2- کم شمردن بسیار آن 3- منت نگذاشتن با آن به مردم. تحف العقول صفحه 337
|
چهارشنبه ۱۷ آذر ۱۳۸۹ -
دوباره بوی محرم اومده
دوباره بوی گریه های شبونه داغ هایی که دل ها رو می سوزونه صدای نوحه خون که داره می خونه وقتی بارون می بارهتو دلا دوباره ماتم اومده صدای چاوشی غم اومده همه جا بوی محرم اومدهماه هلال قد خمیده اومده ماه گل از ساقه چیده اومده ماه دو تا دست بریده اومده داره بارون می باره ماه قحطی آبه ماه گریه های طفل ربابه هرکی لباس عذاداری پوشیدهیا هرکسی پارچه مشکی کوبیده انگاری صدای مادری رو شنیده وقتی بارون می بارهصدای یه مادره قد خمیده از تو قتلگاه به گوشم رسیده ای خدا بچم رو کی سربریده...
|
دوشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۸ -
مراسم ادای احترام به شهدای شهر اراک
جمعی از مسئولان و کارکنان دانشکده فنی و مهندسی اراک به همراه جامعه دانشگاهی اراک، در سومین روز دهه مبارک فجر، باحضور در گلزار شهدای شهر اراک و گلباران مزار شهدای این شهر، نسبت به آرمانهای شهدای اسلام و انقلاب ادای احترام نمودند.
|
دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۸۷ -
خلاصه بیانات مقام معظم رهبری در جمع دانشجویان (7/7/87)
برای رسیدن به پیشرفت واقعی باید با نگاه امیدوارانه و تلاش بی وقفه و همراه با برنامه ریزی حرکت کرد.نسل جوان با همت و مسلمان باید با نگاهی سرشار از امید و با تلاش بی وقفه و برنامه ریزی صحیح و اصولی در مسیر تولید اندیشه نو و رسیدن به جامعه اسلامی برخوردار از پیشرفت همزمان مادی و معنوی گام بردارد. در این مسیر وظیفه دانشجویانِ دارای رسالت یا همان جنبش دانشجویی سنگین است اما وظیفه مسئولان و انواع نخبگان جامعه سنگین تر است.اندیشه و فکر نو باید همراه با جهت گیری صحیح باشد و لازمه جهت گیری درست نیز انحراف پیدا نکردن از اصول است.حرکت در چارچوب اصول مانع از افتادن در بیراهه می شود. (بیانات مقام معظم رهبری در جمع دانشجویان- 7/7/87)
|

یکشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۸۷ -
ن والقم و ما یسطرون
حمد و ثنای ذات کبریایی حضرت دوست که اندیشه هایی گرانمایه را از تلالو انوار لایزال خداوندیش ، غنا بخشید که با آمیزه ای از دانش و تقوا ، آیینه ای شوند مصور از محاسن تا نطق و کلامشان برگرفته از سیره پیامبران ، پندآموز باشد و روشنایی بخش و چه بنامیم این صولت و صورت پر مهر و عاطفه را که در مدح مقام والایش مولای متقیان حضرت علی (ع) فرمودند : هرکس به من کلمه ای بیاموزد مرا بنده خویش ساخته است. معلم واژه ای است که قلم تقوا و معرفت را به جوهری از علم و دانش تجهیز و به دستان پرامید ما سپرد و اکنون به نشان ادب و احترام و از عمق دل و جان و با همان قلم می نگاریم : در راه هنر سوزد و اندر ره دانش قلب و تن و جان و همه اجزای معلم در ظلمت گمراهی و در تیرگی جهل نوری است فروزان ، دل بینای معلم گرامیداشت سالروز شهادت اسوه علم وعمل ، تقوا و معرفت استاد مرتضی مطهری به حق بینایی است برای تقدیر از مقام شامخ آنانی که عطر و شمیم عشق و آزادگی را با صفای دل ، در طبق اخلاص نهادند و از بلندای معرفت و بندگی بر وجود پر عطش جامعه جانانه نثار کردند . فرض می دانیم این روز ارزنده را به جامعه دانشگاهیان علم و صنعت تبریک عرض نموده و امیدواریم در پرتو عنایات کریمانه باریتعالی و در ظل توجهات حضرت ولی عصر (عج ) با سلامت و صلابت به اهداف متعالی زندگی سبزتان نایل آیید .
|

چهارشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۷ -
روز معلم
معلمی شغل نیست؛ معلمی عشق است. اگر به عنوان شغل انتخابش کرده ای، رهایش کن و اگر عشق توست مبارکت باد. (شهید رجایی ) اوست خدایی که در میان مردم درس نخوانده پیامبری از خودشان مبعوث کرد تا آیاتش را بر آنها بخواند وآنها را تزکیه کند وکتاب وحکمت بیاموزد . (سوره مبارکه جمعه ، آیه 2 ) تعلیم و تعلم از شئون الهی است و خداوند، این موهبت را به پیامبران و اولیای پاک خویش ارزانی کرده است تا مسیر هدایت را به بشر بیاموزند و چنین شد که تعلیم و تعلم به صورت سنت حسنه آفرینش درآمد. معلم، ایمان را بر لوح جان و ضمیرهای پاک حک می کند و ندای فطرت را به گوش همه می رساند. همچنین سیاهی جهل را از دل ها می زداید و زلال دانایی را در روان بشر جاری می سازد.در این مسیر مقدس ، بزرگانی همچون علامه شهید استاد مرتضی مطهری گام نهاده اند که نامشان بر تارک زمان می درخشد . شهید مرتضی مطهری یکی از آن معلمان راستین است که با نگاه ترکیبی به همه معارف بشری نظر می کند و تمامی تلاشهای علمی و عملی را مقدمه ای برای عبادت می داند و با شهادت، عبادت عملی و علمی خود را کامل می سازد . به همین مناسبت روز شهادت این بزرگ مرد فرزانه را روز معلم نامیدند . امام خمینی (ره) در رابطه با نقش معلم می فرمایند: نقش معلم در جامعه، نقش انبیاست؛ انبیا هم معلم بشر هستند. تمام ملت باید معلم باشند؛ فرزندان اسلام تمام افرادش معلم باید باشند و تمام افرادش متعلم. حضرت امام جعفر صادق (ع) در رابطه با مقام ومنزلت معلم می فرمایند: «هنگامی که روز قیامت شود، خداوند تمام انسان ها را جمع می کند و چون ترازوی اعمال نهاده شد و خون شهیدان را با مرکب قلم عالمان و معلمان بسنجند، ارزش مرکب آنان بر خون شهیدان فزونی خواهد داشت ». این ارزش بدان جهت است که شهیدان در سایه علم و تربیت معلمان و تعلیم شایسته آنان به خدا راه یافته و لیاقت شهادت نصیبشان شده است. حضرت امام سجاد (ع) در رابطه با مقام معلم می فرمایند: حضرت سجاد (ع) در فرمایشات خود سفارش بسیاری در حفظ حقوق معلم از سوی شاگردان دارند و می فرماید:« حق کسی که عهده دار تعلیم توست آن است که او را بزرگ شماری و مجلس او را سنگین بداری و نیکو به وی گوش فرا دهی و روی خود را بر او کنی و با او بلند سخن نگویی و کسی را که از او چیزی می پرسد تو پاسخ ندهی و بگذاری که خود او پاسخ گو باشد و در مجلس او با هیچ کس به صحبت ننشینی و در محضر او بدگویی از کسی نکنی و اگر از او در نزد تو بدگویی شد از او دفاع کنی و عیب پوشش باشی و فضایل و مناقب او را آشکار کنی و با دشمنش همنشینی نکنی و با دوستش دشمنی نورزی؛ پس چون چنین کردی، فرشتگان خدای تعالی به سود تو گواهی خواهند داد که مقصد و مقصود تو از او و فرا گرفتن دانش او فقط برای خدا بوده نه به خاطر مردم ».
|